.
در مصاف من و تو تیر و کمان لازم نیست
تو بکش صید غمت را که امان لازم نیست
از ازل تا به ابد کشتهی عشق تو منم
حکم کن هرچه بخواهی که زمان لازم نیست
بس که از عطر گل نام تو پر شد نفسم
بعد از این بردن نامت به زبان لازم نیست
با تو ای عشق که هر لحظه کنارم هستی
گفتن از درد دل و دوری جان لازم نیست
قهر یا آشتی از من نگذر بعد از این
ناز کن با دل من با دگران لازم نیست
ای در این آینه پنهان شده دیگر با تو
گفتن از غصهی قلبی نگران لازم نیست