شاید زبان خواستنت را نداشتم
فن بیان خواستنت را نداشتم
دستم نمیرسید به حرفی به قدر عشق
یا واژگان خواستنت را نداشتم
اما همیشه خواستمت ای تمام من
اما نشان خواستنت را نداشتم
من مثل رود تشنه ی دریا به قصد تو
با اینکه جان خواستنت را نداشتم
جاری شدم، به نیمه رسیدم، تلف شدم
حتی توان خواستنت را نداشتم