پوشیده در سپیدی
بر ساحلی بنفش
تو را دیدم که تکیه داده بودی
آن هنگامی که ماه با اندوه و بر چهره روئیدهی گلهای رز و
بر صورت تو افتاده بود! افسوس!
آیا این سرنوشت نبود در آن نیمه شب ژوئیه
آیا این سرنوشت نبود (که نام دیگر او هم اندوه است)
که مرا به ایستادن پشت در باغ فراخواند
تا بخار آن گلهای خوابآلوده را نفس بکشم؟