آی ای شما
اربابانی که نشستهاید و جهان را دستور میدهید
مرا گرسنگی و رنج و تنگدستی عطا کنید
مطرود شرمسار و خائب از دروازههای نام و نان کنید
در حضیض و ذلت نیاز؛
اما خرده عشقی
صدایی
یا که دستی باقی گذارید
که سخن بگویدم در انتهای شب
تا که بشکند این تنهایی مدام
در تاریکی شب
در کدروت غروب
یک سرگردان، یک ستاره باختری
از جانب سواحل آشوب سایه نیرو میکند